مضروب شدن. دریافت کردن ضربۀ مشت. صدمه دیدن از ضربۀ مشت: بخوردم یکی مشت زورآوران. سعدی. - مشت بر دهان خوردن، اصابت مشت بر دهان: از دست تو مشت بر دهان خوردن خوشتر که ز دست خویش نان خوردن. سعدی
مضروب شدن. دریافت کردن ضربۀ مشت. صدمه دیدن از ضربۀ مشت: بخوردم یکی مشت زورآوران. سعدی. - مشت بر دهان خوردن، اصابت مشت بر دهان: از دست تو مشت بر دهان خوردن خوشتر که ز دست خویش نان خوردن. سعدی
کنایه از رنج و سختی بردن، غصه خوردن، برای مثال لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می خوری (سلمان ساوجی - لغت نامه - مار خوردن)
کنایه از رنج و سختی بردن، غصه خوردن، برای مِثال لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می خوری (سلمان ساوجی - لغت نامه - مار خوردن)
کش پیدا کردن. کاری یا امری طولانی شدن. در کاری اشکالی پیدا شدن و بر اثر آن طول و تفصیل پیدا کردن. (یادداشت مؤلف) ، احتیاج به ’کش’ پیدا کردن پارچه یا جوراب یا چیزی جز آنها. (یادداشت مؤلف)
کش پیدا کردن. کاری یا امری طولانی شدن. در کاری اشکالی پیدا شدن و بر اثر آن طول و تفصیل پیدا کردن. (یادداشت مؤلف) ، احتیاج به ’کش’ پیدا کردن پارچه یا جوراب یا چیزی جز آنها. (یادداشت مؤلف)
کنایه از رنج و سختی بردن و غم و اندوه خوردن باشد. (برهان). کنایه از غم و غصه خوردن و رنج و سختی بسیار کشیدن. (آنندراج). کنایه از رنج و سختی بردن باشد. (انجمن آرا). اندوه بردن. غم خوردن. غم بسیارخوردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور زین فلک زمردین بهرچه مار می خوری. سلمان ساوجی. نانم همه لخت سینۀ بریان است آهم همه اشک دیدۀ گریان است گو زهر کشد کسی که اینش آب است گو مار خورد کسی که اینش نان است. مسیح کاشی (از آنندراج)
کنایه از رنج و سختی بردن و غم و اندوه خوردن باشد. (برهان). کنایه از غم و غصه خوردن و رنج و سختی بسیار کشیدن. (آنندراج). کنایه از رنج و سختی بردن باشد. (انجمن آرا). اندوه بردن. غم خوردن. غم بسیارخوردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور زین فلک زمردین بهرچه مار می خوری. سلمان ساوجی. نانم همه لخت سینۀ بریان است آهم همه اشک دیدۀ گریان است گو زهر کشد کسی که اینش آب است گو مار خورد کسی که اینش نان است. مسیح کاشی (از آنندراج)
رشوه خوردن. رشوت گرفتن. پاره گرفتن. اخذ پول یا مالی برای حق نمودن باطل یا ناحق نمودن حقی. (از یادداشت مؤلف) : ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت فتنه همگان بر کتب بیع و شرایند رشوت بخورند آنگه رخصت بدهندت نه اهل قضایند بل از اهل قفایند. ناصرخسرو. آنچه ز دست تو دهن می خورد رشوت آسایش من می خورد. امیرخسرو. و رجوع به رشوت گرفتن و رشوه خوردن شود
رشوه خوردن. رشوت گرفتن. پاره گرفتن. اخذ پول یا مالی برای حق نمودن باطل یا ناحق نمودن حقی. (از یادداشت مؤلف) : ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت فتنه همگان بر کتب بیع و شرایند رشوت بخورند آنگه رخصت بدهندت نه اهل قضایند بل از اهل قفایند. ناصرخسرو. آنچه ز دست تو دهن می خورد رشوت آسایش من می خورد. امیرخسرو. و رجوع به رشوت گرفتن و رشوه خوردن شود
سیلی و چک خوردن. کوفته شدن به لگد. (آنندراج) ، ضعیف و لاغر شدن. هزال مفرط پیدا کردن. - لت خوردن بچۀ شیرخوار یا مریض، بواسطۀ نرسیدن شیر یا غذا ضعیف شدن. به علت کم شیری مادر یا دایه ضعیف شدن طفل: از دیر و زود شیردادن بچه لت میخورد، ضعیف میشود. چون به بچه شیر بموقع ندهند یا کم دهند بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود: دو وعده که شیر بچه پس افتاد بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود. - لت خوردن باغ یا درختان باغ، برای نرسیدن آب در موقع خود، پژمردن آن. - لت خوردن کار، برهم شدن کار: دل گر از سینه رودکار غم از وی مطلب لت خورد کار چو کاسب ز دکان برخیزد. ملاطغرا. - لت خوردن مهره، مضروب شدن آن. زده شدن مهره: لت خورد ز خال سپهش مهرۀ گردون نقش مه و خورشید در این پرده چه باشد. ملاطغرا
سیلی و چک خوردن. کوفته شدن به لگد. (آنندراج) ، ضعیف و لاغر شدن. هزال مفرط پیدا کردن. - لت خوردن بچۀ شیرخوار یا مریض، بواسطۀ نرسیدن شیر یا غذا ضعیف شدن. به علت کم شیری مادر یا دایه ضعیف شدن طفل: از دیر و زود شیردادن بچه لت میخورد، ضعیف میشود. چون به بچه شیر بموقع ندهند یا کم دهند بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود: دو وعده که شیر بچه پس افتاد بچه لت میخورد، ضعیف و لاغر میشود. - لت خوردن باغ یا درختان باغ، برای نرسیدن آب در موقع خود، پژمردن آن. - لت خوردن کار، برهم شدن کار: دل گر از سینه رودکار غم از وی مطلب لت خورد کار چو کاسب ز دکان برخیزد. ملاطغرا. - لت خوردن مهره، مضروب شدن آن. زده شدن مهره: لت خورد ز خال سپهش مهرۀ گردون نقش مه و خورشید در این پرده چه باشد. ملاطغرا
کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن: کاشکی اهل جهان اهل بصیرت بودند چشم تا کی کسی از دیدۀ نادیده خورد. تأثیر (از آنندراج)
کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (از ناظم الاطباء). هدف چشم بد شدن: کاشکی اهل جهان اهل بصیرت بودند چشم تا کی کسی از دیدۀ نادیده خورد. تأثیر (از آنندراج)
طعام خوردن بهنگام چاشت. صبحانه یا ناهار خوردن. هنگام چاشت غذا خوردن: تغدّی، چاشت خوردن. تضحّی، خورد در وقت چاشت. (منتهی الارب) : چون با پدرت چاشت خورد گیتی ناچار خورد با تو ای پسر شام. ناصرخسرو. رنجه ای تا برخت چاشت خورم که فلک بر دل من چاشت خور است. خاقانی. صبح تو شام گشت و فلک با تو چاشت خورد تو همچنان در آرزوی شام و چاشتی. خاقانی
طعام خوردن بهنگام چاشت. صبحانه یا ناهار خوردن. هنگام چاشت غذا خوردن: تَغَدّی، چاشت خوردن. تَضَحّی، خورد در وقت چاشت. (منتهی الارب) : چون با پدرت چاشت خورد گیتی ناچار خورد با تو ای پسر شام. ناصرخسرو. رنجه ای تا برخت چاشت خورم که فلک بر دل من چاشت خور است. خاقانی. صبح تو شام گشت و فلک با تو چاشت خورد تو همچنان در آرزوی شام و چاشتی. خاقانی
چاشت خوردن. طعمه خوردن. طعام اندک خوردن. رجوع به چشته شود، طعمه خوردن حیوان درنده، چون خواهند که درنده ای مانند شیر و ببر و امثال آنها را شکار کنند جایی طعمه میگذارند، او میاید و میخورد و بار دیگر که برای خوردن آن طعمه میاید شکار میشود. (فرهنگ نظام). چاشنی خوردن. مسته خوردن. مزه چشیدن. رجوع به چشته شود، از چیزی لذت بردن و باز درپی آن یا مانند آن برآمدن. (فرهنگ نظام). انتظار معاش بی تلاش و رزق بی زحمت داشتن. رجوع به چشته شود
چاشت خوردن. طعمه خوردن. طعام اندک خوردن. رجوع به چشته شود، طعمه خوردن حیوان درنده، چون خواهند که درنده ای مانند شیر و ببر و امثال آنها را شکار کنند جایی طعمه میگذارند، او میاید و میخورد و بار دیگر که برای خوردن آن طعمه میاید شکار میشود. (فرهنگ نظام). چاشنی خوردن. مسته خوردن. مزه چشیدن. رجوع به چشته شود، از چیزی لذت بردن و باز درپی آن یا مانند آن برآمدن. (فرهنگ نظام). انتظار معاش بی تلاش و رزق بی زحمت داشتن. رجوع به چشته شود